loading...
لوکس ترین وبلاگ تفریحی فارسی
الیاس رحمتی بازدید : 45 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)
سعی کنید به هر سوال زیر در کمتر از ۵ ثانیه جواب بدید...!

 

1) برق را چه کسی اختراع کرد:

الف)گراهام بل الکساندر

ب) غضنفر گراهام بل

ج)گرهایی رو که میشه با دست باز کرد چرا با دندون باز کرد

د)نوک زبونتونه ولی نمی تونید بگید...

 

2) رادیوم را چه کسی کشف کرد؟

الف)مادام کری

ب)مادام مگه کوری؟

ج)مادام العمر

د)الکساندر گراهام بل

 

3) ادامه ی ضرب المثل زیر چیست؟

موش تو سوراخ نمی رفت.....


الف)به زور کردنش تو

ب)نمی رفت که نمی رفت، به درک که نمی رفت

ج)رفت مرگ موش خورد

د)دم به جاروش بست

 

4) جواب معمای زیر چیست؟

قطاری به سمت شمال می رفت و باد نمی وزید دود قطار به کدام سمت می رود؟


الف)دودش تو چشم خودش می ره

ب)شما اهل دود و دم نیستید، شرمنده

ج)به سمت شمال

د)هر چی خدا بخواد

 

5) بازیگر نقش سمیرا در سریال ترانه مادری کدام گزینه است؟

الف) مینا لالایی

ب)مینا لای یه چیزی.... نمیدونید لای چی

ج)مینا لای جرز دیوار

د)دانیال حکیمی

 


6) 666 چند تا شش داره؟

الف)بقالیه سر کوچه کیشمیش داره

ب)پشه رو نگو نیش داره

ج)حاجی که از مکه میاد ریش داره

د) 6 تا

 

7) فیلم اخراجی ها را چه کسی کارگردانی کرد؟

الف) نمکی سر کوچتون

ب)مسعود چقدر با نمکی

ج) مسعود چقدر بی نمکی

د) گزینه ی الف و ج

 

8) واسکن ایدز چه زمانی اختراع شد؟

الف)سال1997

ب)دیروز

ج)همین امروز

د)واکسن چی؟نشنیدم

 

9) بازیگر نقش اول فیلم مرد هزار چهره که بود؟

الف)خود بی شعروش بود

ب)مهران ناظمی

ج)آقا به خدا ما نبودیم

د)مدیر مهرانی

 

10) جمله زیر را به طور صحیح ادامه بدید

دروغ گو......

الف) خودتی

ب) پای دار میره ولی بالای دار نمیره

ج) دشمن....دشمن... نمی دونم دشمن کیه

د)گزینه ی "د" و " الف"

نتیجه گیری:

 

اگر در بیشتر سوال ها گزینه ی الف و ب را انتخاب کرده اید به درک که انتخاب کرده اید می خواستید انتخاب نکنید به خودتان مربوط است .

اگر در بیشتر سوال ها گزینه ی ج را انتخاب کرده اید باید بگویم دوست عزیز بهتون تبریک می گم شما نه تنها آی کیو ی بالایی ندارید بلکه اصلا آی کیو ندارید .

اگر در بیشتر سوال ها گزینه ی د را انتخاب کردید طبق تحقیقات روانشناسی آی کیوی جلبک 1 (یک) است و آی کیو ی شما 0.5 (نیم) دوست عزیز .

 

الیاس رحمتی بازدید : 40 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

آیا می دانید بر روی پیام گیر تلفنی خانه هر کدام از  شاعران چه ضبط شده است ؟

پیغام گیر فردوسی

نمی باشم امروز اندر سرای

که رسم ادب را بیارم به جای

به پیغامت ای دوست گویم جواب

چو فردا بر آید بلند آفتاب      

 

     پیغام گیر خیام

      این چرخ فلک عمر مرا داد به باد

    ممنون توام که کرده ای از من یاد

    رفتم سر کوچه ، منزلِ کوزه فروش

    آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد

         


پیغام گیر منوچهری

    از شرم به رنگ باده باشد رویم

    در خانه نباشم که سلامی گویم

    بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت

    زان پیش که همچو برف گردد رویم

 

         پیغام گیر مولانا

    هر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم

    شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم

    برگو به من پیغام خود...هم نمره و هم نام خود

    فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم

    

 

    پیغام گیر بابا طاهر

     تلیفون کرده ای جانم فدایت

    الهی مو به قوربون صدایت

    چو از صحرا بیایُم نازنینُم

    فرستم پاسخی از دل برایت

         

    پیغام گیر حافظ

    رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود ، غم مخور

    تا مگر بینم رخ جانانه ی خود ، غم مخور

    

    بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بُگذاری پیام

    زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود ، غم مخور

     


    پیغام گیر سعدی

    از آوای دل انگیز تو مستم

    نباشم خانه و شرمنده هستم

    به پیغام تو خواهم گفت پاسخ

    فلک را گر فرصتی دادی به دستم

    

    پیغام گیر نیما

      چون صداهایی که می آید

    شباهنگام از جنگل

    از شغالی دور

    گر شنیدی بوق

    بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم

    در فضایی عاری از تزویر

    ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه

    پاسخی گیرد ز من از دره های یوش

     
    پیغام گیر شاملو

    بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت

    سنگواره ای از دستان آدمیت

    آتشی و چرخی که آفرید

    تا کلید واژه ای از دور شنوا

    در آن با من سخن بگو

    که با همان جوابی گویم

    تآنگاه که توانستن سرودی است

     
    پیغام گیر سایه

    ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان

    دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان

    گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد

    به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان

     

    پیغام گیر فروغ

    نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم

    با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم

    و آستانه پر از عشق می شود

    و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند

    سلامی دوباره خواهم داد

الیاس رحمتی بازدید : 45 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)
یه روز مامانم خونه نبود بابام غذا درست کرد . ماشاالله همه غذا رو سوزوند. اومدیم با مرام بازی دراریم تا آخر غذا رو خوردم . وقتی غذا تموم شد بابام برگشته میگه تموم شد؟میگم اره،مگه مشکلیه؟میگه دِ نـَـه دِ خاک بر سر از قحطی برگشتت الحق که آشغال خوری بچه
 
حموم بودم، مامانم می زنه به در می گم بـــله ؟ می گه حمومی ؟ می گم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوی.
میگه : دِ نـَـه دِ در زدم بگم مهمونا اومدن دخترهاشون هم رفتن تو اتاقت داران با کامپیوترت کار میکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برمیدارم که امشب تو لندن بمونی تا فهم درست جواب دادن رو یاد بگیری، آها یه چیز دیگه احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش میکنم!

 

به خواهرم میگم دعا کن برام ، دعای بچه ها زود اجابت میشه میگه :دِ نـَـه دِ اگه دعای بچه ها اثر داشت ، وقتی که من شیش سالم بود و تو اون عروسکمو شیکوندی ، باید میمُردی !!

 

من هیچوقت نفهمیدم چرا آدما زیرِ پتو احساس امنیت میکنن...
حالا گیریم یه قاتل اومد توی اتاق خواب بعد حتما ً
میگه :
الان اومــــــدم بکــــشمـــــــِــــت... اَه لعنتی پتو داره نمیشه!

 

مکالمه ای بین من و مادرم:
-مامان
- جونم
- داشتم ماست می خوردم
- نوش جونت پسرم
- ریخت رو فرش
- کوفتو بخوری نکبت...

 

بدون هیچ گونه تردیدی یکی از درهای جهنم مخصوص کسانی است که بعد از گفتن یک جوک راجع بهش توضیح می دن ...

تو گذشته میگفتن پزشك محرمه ،
كم كم عكاس و فیلم بردار هم محرم شدن ،
حالا هم كه دى جى و گروه موسیقى محرم شدن !
اینجور كه من فهمیدم فقط داداشاى عروس و دوماد نامحرمن !!

شب کولر رو از سرما خاموش کردم !
داداشم میگه سردت شده که داری می لرزی ؟
گفتم پـَـ نـَـ پـَـ رفتم رو ویبره ! نگران نباش بگیر بخواب شارجم تموم میشه ، منم می خوابم !

 

رفتم به همسایه میگم فرغون دارید ، میگه میخوای باهاش چیزی جابه جا کنید ؟ گفتم پ ن پ میخوایم سوارش بشیم بریم شمال !

 

 

 

آه میکشم دوستم میگه دلت گرفته ؟ میگم پ ن پ آه شادیه !!

 

مامور آمار : همین ۵ نفر هستید دیگه ؟
گفتم پ ن پ۶ تامون Hidden شدن باید از Folder Option پیداشون کنید !

بچه ۲ ماهه رو بردیم دکتر میگم دلش درد میکنه ، دکتر میگه شیر خورده ؟
میگم : پ ن پ جاتون خالی ظهر آبگوشت با پیاز زده به بدن !

 

تو توالت بودم و تو حال خودم … یک هو یکی محکم زد به در … گفتم بله … ؟
دیدم داداشمه میگه اه تو اونجایی !؟!؟! گفتم پ ن پ این صدای منشی توالته !!!
لطفا بعد از شنیدن بوق بفرمایین داخل !

 

رفتم تو رستوران زنگ میزو زدم که گارسون بیاد ، یارو اومده میگه می خواین سفارش بدین ؟ گفتم پ ن پ  زنگه تفریحه گفتم خسته شدی یه استراحتی کنی !

 

توی صف دستشویی ایستاده بودم یارو اومده میگه : همه دستشویی ها پره ؟؟؟ میگم : پ ن پ ما اینجا ایستادیم تا آستانه تحملمون رو بسنجیم !

 

رفتیم پیست اسکی ، یارو میگه اومدید اسکی ؟ گفتم پ ن پ اومدیم روی برفا غلت بزنیم !

 

ساعت ۸ صبح کلاس داریم ، منم خمیازه میکشم و دهنم یه متر باز میشه !
استاد میگه چیه خوابت میاد ؟ پ ن پ میخوام بخورمت !

 

تو ایستگاه متروی آزادی یکی ازم پرسید اینجا آخرشه ؟ منم گفتم پ ن پ نیم ساعت برای ناهار و نماز نگه داشته بعد دوباره راه میوفته !

 

دارم رو تردمیل عینه خر میدووم ، یارو مبگه اینجوری میدویی لاغر کنی ؟
میگم پ ن پ دارم واسه نقش آفرینی تو سری جدید میگ میگ آماده میشم … !

 

رفتم پمپ بنزین به یارو میگم ۴۰ تا بزن !
میگه ۴۰ لیتر ؟

پ ن پ  ۴۰ تا قاشق چای خوری !

 

دست زدم به لوله بخاری گفتم این که سرده !!! مامانم گفت یعنی خاموشش کنیم ؟ گفتم پ ن پ وایسیم الان آقای ایمنی میاد میگه اشکال کجاست



الیاس رحمتی بازدید : 44 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

چرا یک دانش آموز نمی تواند درس بخواند ؟

سال ۳۶۵ روز است در حالی که:

۱- در سال ۵۲ جمعه داریم و میدانید که جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب ۳۱۳ روز باقی میماند.

۲- حداقل ۵۰ روز مربوط به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوامطالعه ی دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است. بنابراین۲۶۳ روز دیگرباقیمیماند.

۳- در هر روز ۸ ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا”۱۲۲ روز میشود. بنابراین ۱۴۱ روز باقی میماند.

۴- اما سلامتی جسم و روح روزانه ۱ ساعت تفریح را میطلبد که جمعا”۱۵ روز میشود. پس ۱۲۶ در روز باقی میماند.

۵- طبیعتا ”۲ ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل ۳۰ روز میشود. پس ۹۶ روز باقی میماند.

۶- ۱ ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است. چراکه انسان موجودی اجتماعی است. این خود ۱۵ روز است. پس ۸۱ روز باقی میماند.

۷- روزهای امتحان ۳۵ روز از سال را به خود اختصاص میدهند. پس ۴۶ روز باقی میماند.

۸- تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم ۳۰ روز در سال هستند. پس ۱۶ روز باقی میماند.

۹- در سال شما ۱۰ روز را به بازی میگذرانید. پس ۶ روز باقی میماند.

۱۰- در سال حداقل ۳ روز به بیماری طی میشود و ۳ روز دیگر باقی است .

۱۱- سینما رفتن و سایر امور شخصی هم ۲ روز را در بر میگیرند. پس ۱ روز باقی می ماند.

۱۲- یک روز باقی مانده همان روز تولد شماست. چگونه می توان در آن روز درس خواند؟

 

الیاس رحمتی بازدید : 46 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

پسر در حال دویدن…
زااااارت (صدای زمین خوردن)
رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو! (شپلخخخخخ “صدای پس گردنی”)
یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!!
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!
.
.
.
.
.
دختر در حال راه رفتن…
دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)
رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای…
یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟میخوای برسونمت دکتری جایی؟
یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتونو بدین به من!
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین!!

الیاس رحمتی بازدید : 22 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

بروسلی رو کشتن .تختی روکشتن. داداشی رو کشتن. ولی تا حالا دیدی یه آدم معتادرو بکشن؟

نتیجه اخلاقی:ورزش بیشتر از اعتیاد برای سلامتی ضرر داره…!

الیاس رحمتی بازدید : 30 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)
ریاضی 1...
ریاضی 2..
ریاضی بشقاب پرنده...
ریاضی چرا نمیخنده...

... انتگرال یگانه...
انتگرال دوگانه...
انتگرال سه گانه...

حالا دسسسس دسسس
انتگرال دس توابع رقص
حالا برعکس
توابع دس، انتگرال رقص

" وقتی که امتحانا فشار میارن"
الیاس رحمتی بازدید : 27 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت، تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند؛ لذا کلاه ها رکنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد، تعدادی میمون را دید که کلاه را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد؟!؟! در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد و میمونها هم کلاهها را به طرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که نوه از همان جنگل میگذشت ، در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت و میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از سرش برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!؟!؟!
الیاس رحمتی بازدید : 33 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

خانم ناهید نوری :

 

به نام خدایی که زن آفرید

حکیمانه امثال ِ من آفرید

خدایی که اول تو را از لجن

و بعداً مرا از لجن آفرید !

برای من انواع گیسو و موی

برای تو قدری چمن آفرید !

مرا شکل طاووس کرد و تورا

شبیه بز و کرگدن آفرید !

به نام خدایی که اعجاز کرد

مرا مثل آهو ختن آفرید

تورا روز اول به همراه من

رها در بهشت عدن آفرید

ولی بعداً آمد و از روی لطف

مرا بی کس و بی وطن آفرید

خدایی که زیر سبیل شما

بلندگو به جای دهن آفرید !

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود

مرا خانه داری خفن آفرید

برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب

شراره ، پری ، نسترن آفرید

برای من اما فقط یک نفر

براد پیت من را حَسَنْ آفرید !

برایم لباس عروسی کشید

و عمری مرا در کفن آفرید

به نام خدایی که سهم تو را

مساوی تر از سهم من آفرید

 

 

 

 

پاسخ دندان شکن از نادر جدیدی :

 

به ‌نام خداوند مردآفرین

که بر حسن صنعش هزار آفرین

خدایی که از گِل مرا خلق کرد

چنین عاقل و بالغ و نازنین

خدایی که مردی چو من آفرید

و شد نام وی احسن‌الخالقین

پس از آفرینش به من هدیه داد

مکانی درون بهشت برین

خدایی که از بس مرا خوب ساخت

ندارم نیازی به لاک، همچنین

رژ و ریمل و خط چشم و کرم

تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین

دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست

نه کار پزشک و پروتز، همین !

نداده مرا عشوه و مکر و ناز

نداده دم مشک من اشک و فین!

مرا ساده و بی‌ریا آفرید

جدا از حسادت و بی‌خشم و کین

زنی از همین سادگی سود برد

به من گفت از آن سیب قرمز بچین

من ساده چیدم از آن تک‌ درخت

و دادم به او سیب چون انگبین

چو وارد نبودم به دوز و کلک

من افتادم از آسمان بر زمین

و البته در این مرا پند بود

که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین

تو حرف زنان را از آن گوش گیر

و بیرون بده حرفشان را از این

که زن از همان بدو پیدایش‌ات

نشسته مداوم تو را در کمین

الیاس رحمتی بازدید : 41 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، باتعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزیزم،

با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دخترجدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو ...رو بگیرم.من احساسات واقعی رو با نازنین پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما میدونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ،لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون ...

 

حامله است. نازنین به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون.

ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. نازنین چشمان من رو به روی حقیقت بازکرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون میکاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و نازنین بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 21 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز،مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت روببینی.

با عشق، پسرت،

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

پاورقی:

پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه علی.فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن

 

الیاس رحمتی بازدید : 32 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

حوالی سال 1230 ه.ش:

مرد: دختره‌ ی خیر ندیده! من تا نكشمت راحت نمیشم! اصلا" اگه نكشمت خودم كشته میشم!

زن: آقا، حالا یه غلطی كرد! شما بگذر. نامحرم كه تو خونه مون نبوده. حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده!

مرد: بلند خندیده؟! این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا میخواد بره بقالی ماست بخره! همش تقصیر توئه كه درست تربیتش نكردی. نخیر نمیشه. باید بكشمش!

(بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهكارشو می‌بخشه!)

زن: آقا خدا سایه ی شما رو هیچوقت از سر ما كم نكنه.

نیم قرن بعد ، سال 1280:

مرد: واسه من می‌خوای بری مدرسه درس بخونی؟! می‌كشمت تا برات درس عبرت بشه! یه بار كه مردی دیگه جرات نمی‌كنی از این حرفا بزنی! تو غلط كردی! تقصیر من بود كه گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده! حالا چی؟

زن: آقا، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نكرده می‌گیره‌ها! یه شكری خورد. دیگه از این شكرها نمی‌خوره. قول میده!

مرد (با نعره حمله می‌كنه طرف دخترش): من باید بكشمت! تا نكشمت آروم نمیشم! خودت بیای خودتو تسلیم كنی بدون درد می‌كشمت!

زن: وای آقا تو رو خدا از خونش بگذرین. منو به جای اون بكشین!

(بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهكارشو می‌بخشه!)

زن: خدا شما رو تا ابد واسهء ما نگه داره.

یك قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1330:

مرد (بعد از گرفتن كمی زهر چشم و شكستن چند تا كاسه كوزه!): چی؟! دانشسرا؟! (همون دانشگاه خودمون). دختره ی چشم سفید حالا می‌خوای بری دانشسرا؟! می‌خوای سر منو زیر ننگ كنی؟ مردم از فردا نمیگن آقا رضا غیرتت كو؟! فاسد شدی برا من؟ شیكمتو سورفه (سفره) می‌كنم!

زن: آقا، تو رو خدا خودتونو كنترل كنین. خدای نكرده یه وخ (وقت) سكته می‌كنین!

مرد: چی میگی ززززززن؟! من اگه اینو امشب نكشم دیگه فردا نمی‌تونم جلوی این فسادو بگیرم! یه دانشسرایی نشونت بدم كه خودت كیف كنی!

(بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و دختر گناهكارشو می‌بخشه!)

زن: آقا الهی صد سال سایه تون بالای سر ما باشه.

حوالی سال 1360:

فریاد مرد خونه تا هفت خونه اونطرف تر میرسه كه: بله؟! میخواد بره سر كار؟! یعنی من دیگه انقدر بی غیرت و بدبخت شدم كه دخترم بره سر كار و پول بیاره تو خونه؟! پس من اینجا هویجم؟! مگه اینكه برای این بی آبرویی از روی نعش من رد بشی!

زن: حالا تو عصبانی نشو. این بچه س نمیفهمه. دوستاش یادش دادن این حرفا رو! چند روز دیگه یادش میره. ببخشش. خدا تو رو برای ما حفظ كنه.

همین چند سال پیش ، سال 1380:

مرد: كجا؟! می‌خوای با تكپوش (از این مانتو خیلی آستین كوتاها كه نیم متر هم پارچه نبردن و مثل جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می‌كنن!) و شلوارك (از این شلوار خیلی برموداها!) بری بیرون؟! می‌كشمت! من، تو رو، می‌كشم!

زن: ای آقا، خودتو ناراحت نكن بابا. الان دیگه همه همینطورین! (شما بخونید اكثرا")

مرد: من اینطوری نیستم! این امروز كه اینجوری باشه لابد فردا میخواد نوبل صلح هم از دست اجنبی بگیره! دختر، لااقل یه كم اون شلوارو پائین‌تر بكش كه زانوتو بپوشونه! نه، نه، نمی‌خواد! بدتر شد! همون بالا ببندیش بهتره!

زن: مرد خدا عمرت بده كه دركش كردی!

چند سال بعد ، سال 1390:

مرد: آخه خانم این چه وضعیه؟ روزی كه اومدی خواستگاری گفتم نمیخوام زنم این ریختی لباس بپوشه، گفتی دوره ی این امل بازیها تموم شده، گفتم چشم! تمام خونه و املاكم رو هم كه برای مهریه به نامت كردم. حق طلاق رو هم كه ازم گرفتی. حالا میگی بشینم توی خونه بچه داری كنم؟!

زن: عزیزم مگه چه اشكالی داره؟ مگه تو ماهی چقدر حقوق میگیری؟ تمام حقوقت هم كه برای كرایه تاكسی و خرج ناهارت و مهدكودك بچه و بنزین و جریمه ی ماشین میره! حالا اگه بشینی توی خونه و از بچه نگهداری كنی هم خرجمون كم میشه هم بچه عقده ای نمیشه! آفرین عزیزم. من دارم با دوستام میرم باشگاه بولینگ! خدا سایه ت رو فعلا" رو سر ما نگه داره!

چند سال بعد ، سال 1400:

دختر: چی؟! چی گفتی؟! دارم بهت میگم، ماشین بی ماشین! همین كه گفتم. من با الكس قرار دارم ماشینم می‌خوام. می‌خوای بری بیرون پیاده برو!

زن: دخترم، حالا بابات یه غلطی كرد! تو اعصاب خودتو خراب نكن. لاك ناخنت می‌پره! آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت كدر می‌شه! اوه مامی، باباتم قول می‌ده دیگه از این حرفا نزنه!

(بالاخره با صحبتهای زن، دختر خونه از خر شیطون پیاده می‌شه و بابای گناهكارشو می‌بخشه!)

زن: عزیزم خدا نگهت داره كه باباتو بخشیدی!

دو قرن بعد از اولین رویداد ، سال 1430:

زن: عزیزم تو كه انقدر فسیل نبودی! مثلا" بین دوستات به روشن فكری و عدالت معروفی. آخه چه اشكالی داره؟ اینهمه سال ما زنها بچه دار شدیم و به دنیا آوردیمشون، حالا با این علم جدید و تكنولوژی پیشرفته چند وقتی هم شما مردها از این كارا بكنین! اصلا" مگه نمی گفتی جد بزرگت همیشه می گفته: چه مردی بود كز زنی كم بود؟

مرد: پس لااقل بذار بیمارستان و جنس و اسم بچه رو خودم انتخاب كنم!

زن: دیگه پررو نشو هر چی هیچی بهت نمیگم!

نه ماه بعد وقتی مرد بچه بغل از بیمارستان به خونه میاد زن با عشوه میگه: مرد من، یعنی سایه ی تو تا به دنیا آوردن چند تا بچه ی دیگه هنوز بالای سر ماست؟

آینده ای نه چندان دور ، سال 1450:

چند تا مرد دور همدیگه نشستن و در حالی كه سبزی پاك میكنن آهسته و در گوشی مشغول بحث هستن: آره... میگن هدف این جنبش بازگردوندن حق و حقوق ضایع شده ی مردهاست!

- حق با جمشیده... ببینین این زنها چقدر از ما سوء استفاده میكنن! تا وقتی خونه ی بابامون هستیم كه باید آشپزی و بچه داری و خیاطی یاد بگیریم و توسری بخوریم! بعدشم بدون مشورت با ما زنمون میدن و زنمون هم استثمارمون میكنه!

- خدا كنه این حركت به یه جایی برسه. میگن وكیل اون مرده كه زیر كتكهای زنش جون داده به رای دادگاه كه زنه رو تبرئه كرده اعتراض كرده! دمش گرم.

- آره... خب داشتم می گفتم... اسم این جنبش سیبیلیسمه و اعلامیه هاش هر شب ........

در این هنگام به علت ورود خانم یكی از مردها ، بحث به زیاد بودن خاك و علف هرزه قاطی سبزی ها كشیده میشه!

زن: زود باشین تمومش كنین دیگه! چقدر فس میزنین! اوی ، درست تمیز كن! من نمیدونم این سایه ی لعنتی شما تا كی میخواد روی زندگی ما بمونه؟!

حوالی سال 1530 ه.ش:

رادیوی سراسری، موج تله پاتی (صدای یه خانم): با اعلام ساعت نه شب شما خانمهای عزیز را در جریان آخرین اخبار دنیا قرار میدهم. به گزارش خبرگزاری بانوپرس، دقایقی قبل سایه ی آخرین نمونه ی بازمانده از جنس مرد از روی كره ی زمین محو شد! پس از پایان عمر این موجود از گونه ی مردها، از این پس نام و تصویر این مخلوقات را فقط در وب پیج های تاریخی و باستان شناسی می توانید رویت نمایید. ساعت نه و پانزده دقیقه با خبرهای جدیدی در خدمت شما بانوان محترم خواهم بود. دینگ دینگ!

الیاس رحمتی بازدید : 37 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

وبلاگ یک دختر

وااااااااااااااااای امروز تفلدمه

تفلد تفلد تفلدم مبارک

 

25655555544884تا کامنت

-تولدت مبارک خانومی

.

.

-شما از طرف بلاگفا بهتربن وبلاگ نویس معرفی شدید

وبلاگ یک پسر

آرزو می کنم روزی برسه که همه انسان ها بتوانند با هر عقیده رنگ و قومیتی در کنار هم آزادانه زندگی کنند

1 کامنت

-حرف مفت نزن

(تازه همون یه نفر هم آدرس وبلاگ خودشو گذاشته)

الیاس رحمتی بازدید : 30 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

گاهی زن مجنون می شود ...

و مرد لیلی ...!!!

خنده های روی لبانشان را ببین!!

 

ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم

او به واقع گشت عاشق ما به واقع سوختیم

http://zabanfarsi.mihanblog.com/
الیاس رحمتی بازدید : 30 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

کاربردهای مختلف «مردن» در فرهنگ بیانی ما:

 

برو بمیر: برو گمشو!


بمیرم برایت: خیلی دلم برایت می سوزد!


می میرم برایت: عاشقتم!


می مردی؟: چرا کار را انجام ندادی؟


مردی؟: چرا جواب نمی دهی؟


نمردیم و…: بالاخره اتفاق افتاد!


مردیم تا…: صبرمان تمام شد!


مرده: بی حال!


مردنی: نحیف و لاغر!


مردم: خسته شدم!

الیاس رحمتی بازدید : 35 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

سلام بر تو میدونم که صدامو شناختی پس خودمو معرفی نمیکنم

شایدم نشناختی، منم غضنفر

آااه ای عشق من، چند روز که دلم برات گرفته و گلبم مثل یه ساعت دیواری هر دقیقه شصت لیتر آب را تقسیم بر مجذور مربع میکنه، حالا بگو بقال محل ما چند سالشه؟

امروز یاد آن روزی افتادم که تو من را دیدی و یک دل نه صد دل من را عاشق خودت کردی. یادت میآید؟

ای بابا عجب گیجی هستی، یادت نمیآید؟

خیلی خنجی، خودم میگم. اون روز که من زیر درخت گیلاس سر کوچه، لبو کوفت میکردم با بربری. ناگهان پدرت تو را با جفتک از خانه بیرون انداخت و من مثل اسب به تو خندیدم، خیلی از دست من ناراحت شدی. ولی با عشق و علاگه به طرف من آمدی. خیلی محکم لگدی به شکم من زدی و رفتی. آن لگد را که زدی برق از چشمانم پرید و حسابی عاشقت شدم.

از آن به بعد هر روز من زیر درخت گیلاس میایستادم تا تورا ببینم، ولی هیچوقت ندیدم. اول فکر کردم که شاید خانه تان را عوض کردید ولی بعدا فهمیدم درخت گیلاس را اشتباه آمده بودم.

یک گاب عکس خالی روی میزم گذاشتم و داخل آن نوشتم “عشقم” هروقت آن را میبینم به تو فکر میکنم و تصویر تو را به ذهن میآورم. اینم بگم که من بدجوری گیرتیم هااااااااا ! مثلا همین دیروز داداشم داشت به گاب نگاه میکرد، دو تا زدم تو سرشو بهش گفتم مگه تو خودت ناموس نداری به دختر مردم نگاه میکنی؟

راستی این شمارهای که به من دادی خیلی به دردم خورد. هر روز زنگ میزنم و یک ساعت باهات درد دل میکنم و تو هم هی میگی “مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمیباشد” من که میدونم منظورت از این حرفا چیه!! منظورت اینه که تو هم به من عشق میورزی، مجه نه!؟

یه چیزی بهت میگم ولی ناراحت نشی، گوساله! این چه وضع ابراز عشقه؟

ناراحت شدی؟ خاک بر سر بی جنبت!! آدم انقد بی جنبه؟

ولی میدونم یکی از این روزا سرتو میندازی پایین و عین بچهٔ آدم میای تو خونهٔ من، راستی خواستی بیای ده تا نون بربری هم سر راهت بجیر!

یه روزی میام خواستگاریت، میخوام خیلی گرم و صمیمی باباتو ببوسم و چندتا شوخی دستی هم باهاش میکنم که حسابی اول زندگی باهم رفیق بشیم، راستی کلهٔ بابت مثل نور افکن میمونه. بعد عروسی بهش بجو خیلی طرف خونهٔ ما پیداش نشه. من آدم کچل میبینم مزاجم بهم میریزه!

چند وقت پیش یه دسته گل برات از باغچه کندم که سر کوچتون دادمش به یه دختر دیگه، فچر بد نکن!

دختر داشت نگاهم میکرد منم تو رودرواسی جیر کردم گل رو دادم بهش، اونم لبخند ملیحی از ته روده اش به من زد. درسته دختره از تو خیلی خوشگل تر بود ولی چیکار کنم که بیخ ریش خودمی.

راستی من عاشق قورمه سبزی ام (البته بعد از تو) اگه برام خواستی درست کنی حواست باشه، بی نمک بشه، بسوزه ، بد طعم بشه همچی لگدی بهت میزنم که نفهمی از من خوردی یا از خر!

خلاصه اینکه بی قراری نکن، یه خط شعر هم برات گفتم. خوشت اومد اومد، نیومد به درک!

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

فکر نکن یاد تو بودم، داشتم اونجا ول میگشتم

الیاس رحمتی بازدید : 33 چهارشنبه 08 آذر 1391 نظرات (0)

ما ایرانی ها وقتی می خواهیم از کسی تعریف کنیم :

عجب نقاشیه نکبت

چه دست فرمونی داره توله سگ

چه قدر خوب می خونه بد مصب

چه گیتاری می زنه ناکس

استاده کامپیوتره لامصب

عجب گلی زد بی وجدان

بی شرف خیلی کارش درسته

دوستت دارم وحشتناک!

اما وقتی می خواهیم فحش بدیم:

برو شازده

چی می گی مهندس

آخه آدم حسابی

دکتر برو دکتر

چه طوری آی کیو؟

به به! استاد معظم!

کجایی با مرام؟

باز گلواژه صادر فرمودی؟



الیاس رحمتی بازدید : 36 پنجشنبه 25 آبان 1391 نظرات (0)

 

 

طنز

ﭘﺴﻮﺭﺩ ﻭﺍﯾﺮﻟﺴﻤﻮ ﺩﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻼ ﻣﺤﺒﻮﺑﯿﺘﻤﻮ ﺗﻮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻡ !

یکییکی ﺳﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﺩﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻦ . ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﯾﻪ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﺑﺰﻧﻦ.ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ یکی ﻣﯽ ﮔﻔﺖ کثاﻓﺖ ﻧﺬﺍﺷﺖ ﻓﯿﻠﻤﻤﻮ ﮐﺎﻣﻞ ﺩﺍﻧﻠﻮﺩ ﮐﻨﻢ 1x1.trans چند روز دیگه دسته جمعی میریزن تو خونمون و شکنجم میکنن

الیاس رحمتی بازدید : 38 پنجشنبه 25 آبان 1391 نظرات (0)

طنز جدید

جشن میگیرن گوسفند میکشن،

عزاداریه گوسفند میکشن،

ماشین میخرن گوسفند میکشن،

 پسر اقدس خانوم رو ختنه میکنن گوسفند میکشن!

 بعد به گاوبازای اسپانیایی فحش میدن!

والا!

الیاس رحمتی بازدید : 26 پنجشنبه 25 آبان 1391 نظرات (0)

طنز

کی رو پشه ها تغییرات ژنتیکی انجام داده...؟! 

هـوا گرم بشه, هستن... هـوا سرد بشه, هستن ؛

بوی عرق بدی, هستن.. بو ندی, هستن....

تو روشنایی هستن, تو تاریکی هم هستن, 

چـنـد روز دیگه به جای من یه پشه میاد واستون آپ میکنه

گفته باشم.... :|

الیاس رحمتی بازدید : 52 پنجشنبه 25 آبان 1391 نظرات (0)

راز و نیاز با خدا به شیوه 2012

ای خدا "ویندوز" دل را باز کن


    یک "پرینت" از رحـمتت آغاز کـن
                                              
                                               

"آپشن" غــم را خدایا مــکن


      فایل اشکم را خـدایا "ران" مکن



نام تو "پسوورد" درهای بهشت


    آدرس "ایمیل" سایت سرنوشت




ای خدا حــرف دلم با کی زنم


    "هلپ" میخواهم که "اف 1" مــیزنم

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 42
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 72
  • بازدید سال : 369
  • بازدید کلی : 4,356